درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر
شده هر قافیه ام یک غزل درد آور
ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت نیست از این کوچه سریع تر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :
دوش می آمد و رخساره ...نگویم بهتر!
من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم،
نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر
چه شده ،قافیه ها باز به جوش آمده اند:
دم در، فضه خبر، مادر و در، محسن پر !
***کاظم بهمنی***